رها سفید برفی مامان وبابا

دخترم خوشحالم که در دو نیم سالگیت پیشرفت خوبی در یادگیری زبان انگلیسی داشتی گلم الان حداقل پنجاه کلمه انگلیسی بلدی وهمه اعضا بدنت وتقریبا کلمات ساده ورایج رو بلدی.... به کارتون انگلیسی خیلی علاقه نشون میدی وعاشق درست کردن کاردستی با کاغذ رنگی هستی....... صبحها شدیدا با مامان جون کارتونهای با نینی رو نگاه میکنی وازشون کلی مطلب یاد گرفتیی ... شبها مرتب مسواک میزنی واگه هم من یادم بره سریع میگی مامان میخوام براش کنم یعنی مسواک بزنم ....میگی اگه مسواک نزنم کرمها شب تو دهنم مهمونی میدن میگن بیایین بیایین رها مثلا تیلیت خورده البته این قصه رو من واست تعریف کردم وتو هم خوشبختانه خوب جواب دادی.... بابا داود غالبا مسایل ترب...

درست زمانی که بین همه اگرها وبایدها وچون وچراها مصمم میشوی  بنشینی وبرسر سجاده مهرش واز خدانام مادر را التماس کنی....آن زمان است که خدا نعمتش را.....منتش را..... بر سرت تمام کند ونام زیبای مادر را برازنده باقی اسمت کند قصه تنهایی روزهای زندگیت تمام میشود.یکی می آید که تو به لطف بودنش بهترین حس ها را تجربه میکنی وبه ضمانتش وام مادرانه میگیری ...... به همین تسهیل بی بدیل.... خودرا به میل خودت از دفتر اولویتها داوطلبانه خط میزنی ویک نفر را مادرانگی میکنی تا انتهای زندگی ...... درست مثل مادرت.......... یادم بماند که همه اینها خستگی دا...